سرزمین واژه های مرتضی رویتوند

آینه فولادی… آینه فولادی…

یکم
بچه که بودیم هنگام دعوا، به هم ناسزاهایی می‌گفتیم که شاید در ظاهر برای نشان دادن نفرت خود از طرف مقابل بود؛ اما با نگاهی عمیق به آن‌ها می‌توان پی برد که آن‌ها در واقع انتقادهای ما به طرف مقابل بود، آن هم با زبانی طنز.
مثلا اگر به کسی می‌گفتیم «تنبل»، انتقادی بود بر تلاش نکردنش. یا اینکه «شِلمان» (لاک‌پشت کارتون بامزی) در واقع ناسزا نبود؛ بلکه انتقادی بود بر کسی که زیاد می‌خوابد یا «بوشفِگ» (سگ کارتون لوک خوش‌شانس) نماد کودنی بود. و البته همه این انتقادها با چاشنی طنز بود.
برای مواجهه با انتقادهای ناسزاگونه دو روش وجود داشت. یا انتقادی ناسزاگونه در شأن گوینده ناسزا، نثارش می‌کردیم که بدی این روش این بود که ممکن بود کار به دست‌به‌یقه‌شدن کشیده شود؛ و روش دوم استفاده از ترکیب سحرآمیزی به نام «آینه فولادی… آینه فولادی» بود که چون آب سردی بر آتش دعوا بود. بدین معنی که هر انتقادی به من داری، همان بر خودت باد. فوت کوزه‌گری این روش آن بود که این ترکیب را دو بار برای تأکید استفاده کنیم؛ یعنی«آینه فولادی، آینه فولادی». در این موقعیت طرف مقابل خلع سلاح شده و دیگر انتقادی بر ما نداشت.
دوم
به گمان نگارنده یکی از مهمترین کارکردهای طنز، انتقاد است. شاید اگر به کسی انتقاد کنید به او بربخورد و اصلا انتقاد بر او تأثیری نگذارد؛ اما کافی‌ست کمی چاشنی طنز به آن اضافه کنیم که انتقاد بیشتر قابل پذیرش باشد. شاید بتوان گفت فاخرترین نوع طنز، استفاده از آن برای انتقاد و در نتیجه اصلاح جامعه باشد.
سوم
«علی‌اکبرخان دهخدا»، «عبید زاکانی». همین دو نام کافی‌ست که بشود شهر قزوین را شهر طنز ایران نامید. شهری که زادگاه دو قله طنز ایران است. به گمانم در این شهر بیشتر از هر شهر دیگری می‌شود طنز گفت، از طنز گفت، و با طنز هر روز بهتر و بهتر شد.
چهارم
بگذارید کمی انتقاد کنیم. یک انتقاد ملایم. «به گمانم پشه‌ها میهمانی گرفته‌اند.»
بگذارید نگاهی موشکافانه به اجزای این انتقاد بیندازیم.
«گمانم»: احتمالا پس از چاپ شدن این یادداشت، انجمن ایده‌پردازان و گمانه‌زنان، شکواییه‌ای برای ما می‌فرستد که چرا «گمان» را به سخره گرفته‌اید. «پشه‌ها»: شک نکنید شورای صنفی حمایت از پشه‌ها این جمله را برنمی‌تابد. «میهمانی»: طبیعی‌ست که صنف هتل‌داران و جشن‌بگیران هم از ما نخواهد گذشت. «گرفته‌اند»: احتمالا کسانی که جَو گرفته‌اند به دلیل استفاده از فعل آن‌ها از ما شکایت خواهند کرد. در این جمله طنز انتقادآمیز(!) احتمالا فقط آن «به» اول جمله کاری به ما ندارد. البته احتمال دارد که انجمن «به»ها وجود داشته باشد که به ما اعتراض کند!
پنجم
بسیاری از مدیران، مقابل انتقاد دیگران (هرچند به طنز) از همان دو روش ما در کودکی استفاده می‌کنند. مدل نامهربانشان بلافاصله پس از انتقاد پرخاش می‌کنند که شما اشتباه می‌کنید و انتقاد شما وارد نیست! و مدل مهربان آن‌ها هم با لبخندی شبیه تلخند در دلشان می‌گویند: «آینه فولادی، آینه فولادی». که این آینه فولادی گاه با جمله «شما برو خودتو اصلاح کن» و گاه به صورت «هه که چی!» و گاه به صورت «هر چی به من میگی خودتی» جلوه می‌کند.
ششم:
یک بار دیگر کتاب ارزشمند «چرند و پرند» علی‌اکبرخان دهخدا را بخوانیم…

هفته‌نامه پیام‌ شهر

گزیده ای از نوشته ها

پیامکی که سرنوشت را تغییر نداد…!

نیما و مریم بسیار همدیگر را دوست داشتند و قرار ازدواج گذشته بودند. آن دو بسیار با هم تفاهم داشتند و خوشبختی بین آن‌ها جاری

دستان پینه‌بسته، شهر بی‌رحم

اوستا حمید، علی آقا، مشدی نعمت، حامد کاشی‌کار، رحمان و چندین نفر دیگر در دور میدان ایستاده‌اند و منتظر. یکی استاد بنایی است و یکی