در یونان باستان، خبری منتشر شد مبنی بر اینکه قرار است تعدادی از خبرنگاران آتن یک خانه بسازند. در بین مردم شهر شایعاتی پیچید که شاید این خانه مثلا خانه بخت باشد یا شاید خانه امید حتی برخی فکر کردند این خانه، خانه مادربزرگه است. همه اشتباه کرده بودند چرا که این خانه قرار بود جایی باشد که از خبرنگاران حمایت کند. خانه تاسیس شد و نامش شد خانه خبرنگاران. پس از تایید باید تعدادی از خبرنگاران زبده و کاربلد عضو هیات مدیره آن خانه میشدند تا مدیریت خانه را انجام دهند؛ ظاهرش ساده بود چرا که همه هدفی جز تعالی خبرنگاران نداشتند، اما در عمل یک جنگ تمامعیار رخ داد. تقریبا هفتاد و چهار درصد خبرنگاران شهر کاندیدای عضویت در هیات مدیره خانه خبرنگاران شدند. بین این کاندیداها رقابتی سرسخت رخ داد؛ یکی وعده داد تیترهایتان را با آب طلا مینویسم یکی دیگر وعده چند قطعه زمین داد و یکی دیگر هم قول داد اگر انتخاب شود یک خبرنگار را شهردار شهر میکند. در این بین بعضی از کاندیداها هم خود را پدر و یا مادر خبر آتن معرفی کردند. باری، به هر کیفیتی که بود انتخابات برگزار شد و تعدادی از خبرنگاران دغدغهمند اعضای هیات مدیره خانه خبرنگاران شدند. چند ماهی این هیات مدیره در شور و شعف انتخابشدن بودند و در این مدت خبرنگاران دیگر منتظر اقداماتی در خور و تاثیرگذار از سوی هیات مدیره خانه خبرنگاران بودند. اولین اقدام این خانه توزیع رایگان چند بسته رُب گوجهفرنگی بین خبرنگاران بود. این اقدام هر چند ساده به نظر میرسید اما نشان از آیندهای روشن برای خبرنگاران آتن داشت. مدتی بعد این، مدیران چند جلسه سنگین برگزار کردند و چندین نفر را مقصر مشکلات خبرنگاران معرفی کردند. این مدیران پیاپی جلسه میگذاشتند و قدرت مدیریت خود را به رخ میکشیدند. مدتی که گذشت مهمانی توسط برخی از افراد هیات مدیره به آتن دعوت شد. همین دعوت باعث شد تا تعداد دیگری از این افراد هیات مدیره فریاد برآوردند که چرا فلانی را به شهر دعوت کردهاید؟! این مدیران شاکی از سمت خود استعفا دادند. البته فردای آنروز، استعفای خود را پس گرفتند. پس از این اتفاقها، آرامش به هیات مدیره بازگشت و به فعالیتهایی چون دید و بازدید عید، انتشار بیانیههای مختلف، استعفاهای ساعتی و جلسههای چندماه یکبار پرداختند. خود هیات مدیره هم به دو گروه آنها و اینها تقسیم شدند. آنها تلاش میکردند مدیریت را بر عهده بگیرند و اینها هم علیه آنها سخنرانی میکردند. دوره مدیریت آنها که تمام شد آنها لقب ناجی خبرنگاران را بر خود نهادند. پینوشت: نام این یادداشت برگرفته از شعری از شادروان استاد خسرو فرشیدورد است.
شهر دوستدار کودک؛ شهر آرزوهای «الیور توئیست»
الیور توئیست روزهای سختی را سپری میکرد؛ نوانخانهای سرد و تاریک محل زندگیاش بود و لباسی مندرس به تن داشت. الیور به آینده امیدوار بود