سرزمین واژه های مرتضی رویتوند

بعضی‌ها

در ابتدا برگ بود و پس از آن پوست حیوانات و سرانجام رسیدیم به لباس‌های امروزی. گذشت و گذشت تا اینکه کرونا شد مهمان ناخوانده ما و ماسک هم شد بخشی از پوشش ما. پوششی که نه برای پوشش بود و نه زیبایی، بلکه برای سلامت خودمان بود. نخست فکر کردیم این پوشش جدید برای مدتی کوتاه است، اما نبود و حالا یک سالی می‌شود که ماسک شده است بخشی از لباس‌های ما. به اینکه دلمان بخواهد یا نه ربطی ندارد، ماسک یک «باید» است. بایدی برای سلامتی خودمان و اطرافیانمان. در برخورد با این باید با رفتارهای مختلف و گاه عجیبی مواجه هستیم… بعضی‌ها یک شهروند متعهد هستند. ماسک می‌زنند چون خودشان و بقیه را دوست دارند. آنها به همه‌ی پروتکل‌های بهداشتی احترام می‌گذرانند. بعضی‌های معتقدند این کرونا و متعلقاتش کار خارجی‌هاست. این یک توطئه از سوی دشمنان است. آنها این بازی را راه انداخته‌اند تا سرمان را گرم کنند. اصلا چنین چیزی وجود ندارد و توهم ما است. این افراد ماسک نمی‌زنند تا با امپریالسم جهانی مقابله کنند. اینها نه تنها ماسک نمی‌زنند، بلکه دشمن ماسک هم هستند. بعضی هم هستند که می‌گویند با عرفان و امور ماورا در مقابل همه‌ی بیماری‌ها مصون هستیم. پس وقتی علوم غریبه هست، چرا ماسک و این تعلقات؟! اینها چند لحظه چشمان خود را می‌بندند و از زمین فاصله می‌گیرند. قبول کنید این انسان‌های پروازی به ماسک نیازی ندارند! بعضی‌های دیگر به ماهیت این بیماری باور دارند، اما معتقدند ماسک چاره‌ی کار نیست و باید با گیا‌هان دارویی و استعمال متفاوت آنها با این بیماری جنگید؛ پس ماسک نمی‌زنند. برخی دیگر قبول دارند ماسک مهم است؛ اما نه به اندازه تیپ و ظاهر. پس ماسک برای آنها یک عنصر زیبایی‌شناسی است. ماسک را در رنگ‌های مختلف استفاده می‌کنند. گاهی به صورت هِدبند و گاهی هم آویزی زیبا و لاکچری. بعضی دیگر از ماسک نمادین استفاده می‌کنند. مثلا به صورت آویزان‌کردن از آینه‌ی ماشین یا مچ دست. بعضی‌ها هم شورش را درآورده‌اند؛ یک، دو یا چند ماسک می‌زنند، چند تا هم در کیفشان ذخیره دارند، اما خب از مهمانی‌های شبانه خود نمی‌گذرند. برخی هم ماسک می‌زنند و با رعایت همه‌ی پروتکل‌های ماسکی به مسافرت می‌روند!

بهمن ۹۹ – روزنامه ولایت

گزیده ای از نوشته ها

پیامکی که سرنوشت را تغییر نداد…!

نیما و مریم بسیار همدیگر را دوست داشتند و قرار ازدواج گذشته بودند. آن دو بسیار با هم تفاهم داشتند و خوشبختی بین آن‌ها جاری

دستان پینه‌بسته، شهر بی‌رحم

اوستا حمید، علی آقا، مشدی نعمت، حامد کاشی‌کار، رحمان و چندین نفر دیگر در دور میدان ایستاده‌اند و منتظر. یکی استاد بنایی است و یکی