چندی پیش خواندید که در شهری در اروپای شرقی، عمارتی بود که مسئولان آن قول دادند همه تلاششان را کنند تا شهر تخریب نشود. اما یک روز صبح، مردم با یک عمارت ویران روبرو شدند! اما بقیه داستان.
مردم شهر به مسئولان اعتراض کردند که مگر شما قول ندادید؟! اقدام اول مسئولان کتمان بود: کدامین تخریب؟ تخریب کجا؟ اقدام بعدی ریشهایتر بود: عمارت؟ کدام عمارت؟ مگر ما در این شهر عمارت داشتیم؟ اصلا در مورد کدام شهر صحبت میکنید؟
واضح بود که دیگر این کارها جواب نمیداد پس شهردار شهر جلسهای با خبرنگاران گذاشت و به آنها گفت: «من به فکر آبادانی شهر هستم. آن زمان که شما خواب هستید من و همکارانم در حال خدمت به شما هستیم! تخریب عمارت هم به نفع شهر و آینده شهر است! مگر شما شهری آباد نمیخواهید؟! بدانید و آگاه باشید تخریب این عمارت به رشد درختان شهر کمک میکند»!
شهردار در ادامه، یک ساعت در مورد رشد کشاورزی سخنرانی کرد. همین که یکی از خبرنگاران خواست بپرسد که چه ارتباطی بین عمارت قدیمی با درختان دارد شهردار به ساعتش اشاره کرد که دیگر وقت نیست و باید در جلسهای دیگر شرکت کند.
نمایندگان مجلس سنا بیانیه صادر کردند که این اقدام مصداق عینی تدبیر و درایت شهردار است؛ اما وقتی با عصبانیت مردم مواجه شدند تلفن همراه خود را خاموش کردند و به مسافرت رفتند. البته چند نفر از مسئولان کمبرخوردار از قدرت، با نوشتن چند جمله انتقادی بر روی دیوار خانهشان از تخریب عمارت قدیمی انتقاد کردند. تلویزیون هم چند مستند پخش کرد که در آنها وجود آن عمارت را مانعی برای رشد صنعت توریسم آن شهر دانست، چرا که همه توریستها برای دیدن آن عمارت میآمدند و با نبودن آن عمارت جاهای دیگر شهر دیده خواهد شد!
یکی از مشاوران شهردار هم وعده داد در محل آن عمارت یک بازار میوه و ترهبار احداث خواهد شد. مسئولان به راننده بولدوزری که در تخریب عمارت نقش مهمی داشت هم نشان درجه یک شجاعت اهدا کردند.
مرتضی رویتوند / روزنامه ولایت