سرزمین واژه های مرتضی رویتوند

ما که بلد نیستیم با تو بجنگیم، خودت نیا

ما آدم‌های عجیبی هستیم. اگر عجیب هم نباشیم منحصر به فرد هستیم. بیایید گذشته را مرور کنیم؛ بعد از گل خداداد عزیزی به استرالیا ما خوشحالی خاصی نداشته‌ایم به غیر از رفتن به چند جام‌جهانی فوتبال. در مورد «برجام» هم از دستمان در رفت، و گر نه ما که «خوشحالی‌کُن» نبودیم. آهان، دست تیم ملی والیبال هم درد نکند که چندباری ما را خوشحال کرد. از حق نگذریم گل «سوباسا اوزارا» هم به «واکی‌ بایاشی» در کارتون فوتبالیست‌ها ما را خوشحال کرد. «هایدی» هم به سروسامان رسید خوشحال شدیم. «چوبین» هم مادرش پیدا شد، اِی یک لبخندکی زدیم. اما باور کنید همین این‌ها دلایل خوشحالی ما در چنددهه گذشته بوده است. در باقی زمان‌ها ما مواجه با پدیده‌ای بودیم و هستیم با عنوان «بحران». این بحران موجود عجیبی‌ست. در واقع همیشه هست و گاه به ما زُل می‌زند. در برخی نماهای بسته، دیده شده است که لبخندی تلخ و شبیه تمسخر هم به لب دارد. گاه این بحران به صورت زلزله جلوه می‌کند، گاه طوفان، گاه تصادف قطار، گاه انفجار و گاه پلاسکو!
در اینکه بحران بسیار بی‌رحم است شکی نیست اما توضیح ویژگی‌های بحران موضوع بحث ما نیست. مهم چگونگی تعامل با این بحران است. فرض کنید بحرانی رخ می‌دهد. تا زمانی که بحران اتفاق نیفتاده است اصلا با بحران کاری نداریم. دروغ چرا، اگر رخ‌دادن آن بحران حتمی باشد، یک چندتایی اخطار و هشدار به آن بحران‌گاه می‌دهیم. البته کاملا ملایم و در حد «لطفا اقدامات لازم را مبذول بفرمایید»؛ بعد از این اخطار و هشدار دیگر کاری نداریم و به زندگی خود ادامه می‌دهیم. تا آنکه بحران رخ دهد. حالا به هر گستردگی. پس از بحران چندساعتی با بحران کاری نداریم و بعد از آن می‌گوییم: «ای وای چرا». همین برای چندساعت اول کافی‌ست. بعد از مرحله «ای وای چرا»، به مرحله ابراز ناراحتی فراوان می‌رسیم. پس از این مرحله، به محل بحران هجوم می‌آوریم. نحوه برخورد با بحران مورد نظر، بین مردم عادی و مدیران متفاوت است. مردم عادی به فکر سلفی‌گرفتن هستند و گرفتن فیلم‌های کوتاه. در این مرحله همه آحاد مردم وظیفه دارند که به رسالت خبرنگاری خود عمل کنند و لحظه‌به‌لحظه به رسانه‌های دیگر اخبار را مخابره کنند. همه شهروندخبرنگار هستند. با فواید سلفی‌گرفتن هم که همه آشنا هستند. واقعا نمی‌شود از کلاس عکس‌گرفتن با یک بحران گذشت. مدیران هم بدشان نمی‌آیند سلفی بگیرند، اما خب زشت است برای پرستیژ آن‌ها. آنها به صورت سرزده با چند خبرنگار و عکاس در محل بحران حضور پیدا می‌کنند و کلاه ایمنی بر سر می‌گذارند. مدیران با وجود حال خرابشان، از مصاحبه نمی‌گذرند. به هر حال باید در مورد هر بحران صاحب‌نظر باشند. ایشان چند باری تاکید می‌کنند با عوامل این بحران برخوردی جدی می‌کنند. این مدیران با اشاره به مدیران میانی دستورات لازم را می‌دهند و می‌روند.
اخبار هم در بحران روندی خاص دارد. به صورت تایید، تکذیب، تکذیب، تایید، تایید، تایید، تکذیب، تایید.
به هر صورت چند روزی درگیر بحران هستیم. گاه با پخش آهنگ «مرو ای دوست» از تلویزیون بیشتر و بیشتر با بحران‌زدگان همراهی می‌کنیم.
خلاصه به هر شکل ممکن از روزهای بحران می‌گذریم. غصه می‌خوریم، بر سر خود می‌زنیم، همدردی می‌کنیم، ایده‌های جهان‌شمول می‌دهیم، زمین و زمان را محکوم می‌کنیم و فراموش می‌کنیم. بله، فراموش می‌کنیم. بحران مورد نظر را در بحران‌دانی تاریخ می‌گذاریم و ندانسته منتظر بحران بعدی می‌شویم و همین روند را ادامه می‌دهیم.
ما که هرگز تغییر نمی‌کنیم. از بحران می‌خواهیم به سراغ ما نیاید.
بحران‌جان، گویی ما نه می‌توانیم و نه می‌خواهیم با تو مقابله کنیم، رحم کن و نیا!


روزنامه وقایع اتفاقیه

گزیده ای از نوشته ها

پیامکی که سرنوشت را تغییر نداد…!

نیما و مریم بسیار همدیگر را دوست داشتند و قرار ازدواج گذشته بودند. آن دو بسیار با هم تفاهم داشتند و خوشبختی بین آن‌ها جاری

دستان پینه‌بسته، شهر بی‌رحم

اوستا حمید، علی آقا، مشدی نعمت، حامد کاشی‌کار، رحمان و چندین نفر دیگر در دور میدان ایستاده‌اند و منتظر. یکی استاد بنایی است و یکی