سرزمین واژه های مرتضی رویتوند

مناظره‌ غیبی در آتن

در یونان باستان، رسمی بود که افراد از گروه‌های مختلف در میدان اصلی آتن به مناظره می‌پرداختند؛ از مناظره بین فیلسوفان گرفته تا خزانه‌داران و زمینداران. این مناظره‌ها با حضور جمعیت زیادی از مردم آتن صورت می‌گرفت و همه مردم شاهد و ناظر مناظره‌ها بودند؛ تا آنکه در تصمیمی عجیب در یک سال تصمیم گرفتند یکی از این مناظره‌ها در آمفی‌تئاتر آتن، در پشت درهای بسته و بدون حضور تماشاگران صورت بگیرد اما قرار شد شرح کامل گزارش در قالب گزارشی مکتوب به مردم ارائه شود. اعتراض‌هایی صورت گرفت اما سرانجام قرار شد یک مناظره بدون حضور مردم انجام شود. مناظره بین فینانوس، آنترانوس و میگانوس، سه تن از بزرگان صنف طلافروشان صورت گرفت. موضوع مناظره اهمیت توجه به طلاهای آتن و عدم استفاده از طلاهای سرزمین‌های دیگر بود. سه میز در سه ضلع آمفی‌تئاتر قرار گرفته بود و سه طرف مناظره در پشت آنها نشسته بودند و کاغذهایی در مقابلشان بود. فینانوس مناظره را شروع کرد: جناب میگانوس شما این همه طلا رو از کجا آوردید؟ میگانوس چشمانش را گرد کرد و گفت: فکر نکنم به کسی ربط داشته باشه! هیچ وصله‌ای به من نمی‌چسبه! آنترانوس با صدای بلند گفت: آره! تو قشنگی! تو خوب! تو یونان‌دوست!
میگانوس، کاغذی را از روی میز بلند کرد و گفت: طبق این سند، همه طلاهای من برای یونانه! میگانوس لحظه‌ای مکث کرد و گفت: آقای آنترانوس تو که پاکی، بگو اون قصری که از همه پنهان کردی رو از کجا خریدی؟! نگو که با عرق جبین! 
آنترانوس که سعی می‌کرد ظاهرش را حفظ کند گفت: حتما در مدیریت خوب شما! تو اگه خوب بودی اون زمانی که مدیر صنف ما بودی، یه‌کم دقت می‌کردی! ماجرای اون باغ مرکز آتن رو شفاف‌سازی کنم؟! فینانوس که هنگام بحث آن دو، برگه‌های روی میز را می‌خواند گفت: آنترانوس تو خودت خیلی قشنگی لابد! خوبه سه تا پرونده مفتوح داری! میگانوس سعی کرد جو را آرام کند: دوستان عزیزم این بحث‌ها بی‌فایده‌ست. بیاین برنامه‌هامونو برای ارتقای سطح صنفمون ارائه بدیم. جناب آنترانوس شما بگید. آنترانوس لبخندی زد و گفت: من برنامه‌های زیادی برای بالابردن سطح کیفی جامعه دارم! اما برای صنفمون برنامه خاصی ندارم. میگانوس هم بلافاصله گفت: من هم عاشق یونانم! اما برنامه‌ای ندارم! فینانوس هم برای آنکه از قافله عقب نماند، با قیافه‌ای حق‌به‌جانب گفت: عشق یونان از کودکی با من بوده است! اما من هم چون شما! مناظره با بحث‌های دیگری سرانجام به پایان رسید. فردای آن روز در برگه‌هایی، گزارش مناظره به رؤیت مردم آتن رسید. شرح گزارش را با هم می‌خوانیم. میگانوس، آنترانوس و فینانوس در فضایی صمیمی و دوستانه به مناظره پرداختند. آنها چالش‌های فراروی صنف طلافروشان را بررسی کردند و راهکارهای مناسب خود را ارائه کردند. در این مناظره فینانوس گفت: عشق یونان از کودکی با من بوده است. میگانوس هم عاشقانه گفت: من عاشق یونانم. آنترانوس هم گفت: برای بالابردن سطح کیفی جامعه برنامه‌های زیادی دارم. همین‌طور فینانوس به آنترانوس گفت: شما خیلی قشنگی. آنترانوس هم به میگانوس گفت: شما مدیر خوبی هستید. شما یونان‌دوست هستید. میگانوس هم به آنترانوس گفت: شما بسیار پاک هستید. در پایان مناظره هم سه طرف همدیگر را بوسیدند و برای همدیگر آرزوی موفقیت کردند.

مرتضی رویتوند
روزنامه وقایع اتفاقیه

گزیده ای از نوشته ها

پیامکی که سرنوشت را تغییر نداد…!

نیما و مریم بسیار همدیگر را دوست داشتند و قرار ازدواج گذشته بودند. آن دو بسیار با هم تفاهم داشتند و خوشبختی بین آن‌ها جاری

دستان پینه‌بسته، شهر بی‌رحم

اوستا حمید، علی آقا، مشدی نعمت، حامد کاشی‌کار، رحمان و چندین نفر دیگر در دور میدان ایستاده‌اند و منتظر. یکی استاد بنایی است و یکی