سرزمین واژه های مرتضی رویتوند

من یک فیش هستم

سلام. بله، من یک فیش هستم. البته اشتباه نکنید، ماهی نیستم که در آن صورت می‌گفتم: «آی اَم اِ فیش». من یک فیش کاغذی هستم. درواقع یک فیش حقوق. البته نه ازاین فیش‌های به‌دردنخور. یک فیش باکلاس هستم. برای یکی از مدیران. راستش من متفاوت با بقیه هستم. شاید ظاهرم شبیه دیگران باشد اما من یک فیش متفاوت هستم. از من به شما نصیحت، هیچ ‌وقت از ظاهر قضاوت نکنید. درست است ظاهرم چون فیش‌های دیگر است اما من باطنی چندوجهی دارم. هم بهترم و هم با ارزش‌تر! شاید تفاوت من با فیش‌های شما معمولی‌ها، چند ده صفر باشد اما خودتان می‌دانیدکه تفاوت از زمین تا آسمان است.

تفاوت نه در ظاهر بلکه در نگاه ماست! خودم هم نمی‌د‌انم چه می‌گویم. تازگی‌ها جمله‌های فلسفی زیاد می‌گویم. شما هم اگر این ‌همه صفر داشتید حتما فیلسوف می‌شدید. تازه می‌خواهم خواننده شوم. دارندگی برازندگی. می‌خواهم بگویم رویم یک پوششی بکشند تا بتوانم بروم جکوزی. تازگی‌هاحس می‌کنم فهم من ازسطح جامعه کمی بالاتراست. فکر کنم نخبه باشم. این صفرهای زیاد به آدم اعتماد به نفس می‌دهد. از تمسخر شما معمولی‌ها می‌ترسم و گر نه یک لامبورگینی برای خودم می‌خریدم. احتمالا رانندگی یک فیش حقوقی براش شما عجیب باشد. اما به نظر من اصلا عجیب نیست. کلا دنیا دو بخش دارد، آن‌هایی که صفرهای زیادی دارند که خاص هستند؛ و آن‌هایی که صفر کم دارند، که شما معمولی‌ها از همین دسته هستید!

شنیده‌ام تازگی‌ها خیلی پشت سر ما حرفاست؛ این اصلا ناراحتم نمی‌کند، دیگر عادت کرده‌ام. بیایید کمی منصف باشیم. به کسی چه که فلان مدیر چه ‌قدر حقوق می‌گیرد؟! خب می‌توانید شما هم بگیرید. در این زمانه ماهی ۳۰ میلیون تومان پول است؟! شما هیچ می‌دانید یک سفر خارجی آن هم در یک هتل معمولی چه ‌قدر هزینه دارد؟! شما توقع ندارید که فلان مدیر فرزند دلبندش را را همین‌جا بفرستد دانشگاه؟! این ‌قدر به زندگی دیگران کار نداشته باشید. خب مدیر است، مدبر است، خوب حقوق می‌گیرد. الان منِ فیش حقوقی چند ده میلیونی باید با یک فیش فکسنی چند رقمی یکی باشم؟! معلوم است که من خیلی بهتر هستم.

من از همین تریبون از مسئولان می‌خواهم که داد ما را از بدگویان بگیرند. از قدیم گفته‌اند هر که صفرش بیش، برفش بیشتر، پولش بیشتر، رفاهش بیشتر، ماشینش بیشتر، املاک و مستقلاتش بیشتر!

گزیده ای از نوشته ها

پیامکی که سرنوشت را تغییر نداد…!

نیما و مریم بسیار همدیگر را دوست داشتند و قرار ازدواج گذشته بودند. آن دو بسیار با هم تفاهم داشتند و خوشبختی بین آن‌ها جاری

دستان پینه‌بسته، شهر بی‌رحم

اوستا حمید، علی آقا، مشدی نعمت، حامد کاشی‌کار، رحمان و چندین نفر دیگر در دور میدان ایستاده‌اند و منتظر. یکی استاد بنایی است و یکی