خانم یا آقای «امید»، امیدوارم حالتان خوب باشد؛ اگر از احوالات ما خواسته باشید ملالی نیست جز دوری شما. البته شما همیشه هستید، ما نبودیم هم شما بودید، اما وجدانی تازگیها خیلی از ما دور شدهاید و یا بهتر که بگویم به درد نمیخورید! حداقل به درد ما نمیخورید. به قول رفیق مو فِرفِری من (مَمَد)، «امید بذر هویت ماست» راست میگوید همهی ما اول امید بودیم بعد دست و پا درآوردیم. قرار بود امید بشود نان شب ما، البته هنوز هم شما را داریم اما شما بیمعرفتی میکنید. ما کلا شما را در قلبمان داریم، اما شما آنگونه که باید، به ما توجه نمیکنید. همه ما مردم به زندگی و آینده امید داشتیم، اما همه فقیر شدیم. امیدجان این بود عهد ما؟ ما مردم امیدواری هستیم ما همانهایی که هستیم که حتی وقتی از استرالیا دو بر صفر عقب بودیم امید به صعود به جامجهانی را داشتیم. اما حالا چه؟ به گمان نگارنده، شما، امیدِ عزیز، همانجا پیش کانگوروها، خودتان را بازنشسته کردید. خداوکیلی شما رویتان میشود به چشمان ما نگاه کنید؟! قبول کنید آنقدر که ما شما را دوست داریم و عاشق شما هستیم شما هیچ ارزشی برای ما قائل نیستید. بزرگوار! شما یک چیزی از عشق یکطرفه شنیدهاید اما این رسمش نیست. ما مردم باحیایی هستیم که به رویتان نمیآوریم اما مگر همین چند سال پیش نبود که نام شما شد کلیدواژه کشور؟! این بود وعده و وعید شما؟! البته قبول، شما فریب خوردید. اما ما از شما انتظار بیشتری داشتیم. اما شما با این سابقه باید حرمت نامتان را نگه میداشتید. ما هی امیدواریم، هی اختلاس میشود. هی امیدواریم، هی دزدی میشود. هی امیدواریم هی غول فقر چاق و چاقتر میشود. هی امیدواریم، هی مسئولان بیتفاوتتر میشوند. هی امیدواریم، هی همه چیز گرانتر میشود. هی امیدواریم، هی قیمت دلار بالا میرود. هی امیدواریم، هی پول مردم در بورس فنا میشود. هی امیدواریم، هی ماشینهای داخلی بیکیفیتتر میشوند. هی امیدواریم… خداوکیلی ما امیدوارترین مردم تاریخ هستیم که همچنان امیدواریم. انگار همه چیز قدیمیاش خوب است حتی شما. ما بسیار از شما خوانده بودیم که همیشه به درد میخوردید و فردای همه را میساختید اما حالا دقیقا چهکار میکنید؟! اگر کاری از شما ساخته نیست نام خودتان را عوض کنید و بگذارید توهمی چیزی، تا ما هم تکلیف خودمان را بدانیم!
شهر دوستدار کودک؛ شهر آرزوهای «الیور توئیست»
الیور توئیست روزهای سختی را سپری میکرد؛ نوانخانهای سرد و تاریک محل زندگیاش بود و لباسی مندرس به تن داشت. الیور به آینده امیدوار بود