سرزمین واژه های مرتضی رویتوند

وقتی زندگی زیبا می‌شود

یک روز صبح با صدای گوینده رادیو که می‌گفت: «صبح زیبای شما بخیر ای هم‌وطن» از خواب برخاستم. چند متن انگیزشی هم در اینستاگرام خواندم با مفهوم «زندگی زیباست». همین‌ها باعث شد با خود فکر کنم که چرا ما نیمه پر لیوان را نمی‌بینیم! زندگی پر است از این لیوان‌های پر! با همین نگاه مثبت به اتفاقات جامعه فکر کردم و کشف کردم که این نگاه اشتباه ماست که ما را در جامعه اذیت می‌کند و‌گر‌نه می‌شود گفت ما در جامعه با هیچ مشکلی مواجه نیستیم! بر همین اساس و با این نگاه مثبت چند واژه و اتفاق را بررسی کردم. اختلاس: چه کسی گفته است اختلاس بد است؟ یک نفر مقداری پول از کشور خارج می‌کند. او با همین ترفند مقدار زیادی «چرک کف دست» که حتما هم آلوده است را می‌برد پرت می‌کند یک جای دور. این کجایش بد است؟! تازه او با این کار اسکناس کهنه را از جلوی چشم ما دور می‌کند و ما نیاز نیست کلی هزینه برای تمیزکردن این اسکناس‌ها متحمل شویم.تازه برای پرستیژ کشور هم خوب است که ما به صدر خبرها برویم و همه دنیا بدانند ما این همه پول داشتیم و پرتشان کردیم بیرون و عین خیالمان هم نیست! دزدی: وجدانی به این واژه ظلم شده است! دزدی باعث می‌شود ثروت در جامعه بدون هیچ هزینه‌ای پخش شود. مسئول بی‌کفایت: شما فکر کنید همه مسئولان با کفایت باشند؛ که چه؟! تا شب نباشد ما مفهوم روز را درک نمی‌کنیم. به هر حال باید مسئول بی‌کفایتی باشد تا ما به مفاهیمی چون کفایت و مسئول با کفایت پی ببریم. دروغ: این هم مثل موضوع قبلی‌ست. باید دروغ گفته شود تا صداقت و راستی جلوه پیدا کند. ورشکستگی در بورس: قبول کنید یک زندگی عادی و با روالی معمولی کسل‌کننده است. شما وقتی پول‌هایتان را در بورس سرمایه‌گذاری می‌کنید با ورشکستگی در آن به زندگی عادی خود هیجان می‌بخشید. از این گذشته وقتی ورشکست می‌شوید بیشتر تلاش می‌کنید تا پول‌های از دست‌رفته خود را بازگردانید. پراید: در ستایش این بزرگوار همین بس که بدون صرف هیچ هزینه‌ای یک شهربازی سیار برای خود خواهید داشت. بیکاری: طبیعتا هر چه قدر یکی بیکارتر باشد بیشتر وقت دارد مطالعه کند. شما می‌توانید اتفاقات به ظاهر منفی خود را برای ما بفرستید تا با همین نگاه مثبت به شما ثابت کنیم که نگاه ما مشکل دارد و‌گر‌نه در جامعه ما زندگی زیباست!

گزیده ای از نوشته ها

پیامکی که سرنوشت را تغییر نداد…!

نیما و مریم بسیار همدیگر را دوست داشتند و قرار ازدواج گذشته بودند. آن دو بسیار با هم تفاهم داشتند و خوشبختی بین آن‌ها جاری

دستان پینه‌بسته، شهر بی‌رحم

اوستا حمید، علی آقا، مشدی نعمت، حامد کاشی‌کار، رحمان و چندین نفر دیگر در دور میدان ایستاده‌اند و منتظر. یکی استاد بنایی است و یکی