از گذشتههای دور بین پول و تجارت و البته درآمدزایی، ارتباطی تنگانگ وجود داشته است. اینکه پول چگونه اختراع شد و ارتباطش با تجارت چه بوده، تاریخچهای طولانی دارد. شما یادتان نمیآید، من هم یادم نمیآید، هیچکس یادش نمیآید اما در کتابهای تاریخ آمده است قرنها پیش، همه خریدوفروشها بهصورت پایاپای صورت میگرفت؛ یعنی خریدار، کالای خودش را با کالای دیگر مبادله میکرد. چند قرنی معاملات به همین شکل بود تا اینکه متوجه شدند این روش چندان مناسب نیست. شما در نظر بگیرید یک نفر باغ سیب داشت و برای خرید همهچیز به دیگران سیب میداد؛ یکبار سیب، دوبار سیب، سهبار سیب، آخرش که چه؟ نمیشد که همه مردم شهر هر روز سیب بخورند که پس از مدتی همه بشوند شبیه سیب! از این گذشته مگر باغ سیبش چقدر سیب داشت که بتواند با سیبهایش مایحتاج زندگیاش را تهیه کند. خلاصه تصمیم گرفتند چیزی را بهعنوان پول اختراع کنند که در آن زمان بهصورت سکه طلا یا سکه نقره بروز پیدا کرد. مدتها این سکهها مشکلات را حل میکرد، خریدار سکه میداد و کالایش را میخرید. تا آنکه این روش تکراری شد. مردم گفتند چهکار کنیم، چهکار نکنیم تا از این سکهها بهینه استفاده کنیم. تا اینکه جایی را ساختند که سکههایشان بیشتر و بیشتر شود. مردم پولشان (که دیگر جز سکه، اسکناس هم شده بود) در جایی میگذاشتند و صاحبان آنجا با آن پولها کار میکردند و به مردم سود میدادند. تازه اینجاها پول هم به مردم قرض میداد. نکته اینجاها این بود که اگر پولتان را در آنجا میگذاشتید، مثلا صد سکه طلا، آنجا هر سال دو سکه نقره به شما سود میداد اما اگر پول از آنجا قرض میکردید مثلا صد سکه طلا، پس از یک سال و موقع پسدادن آن، باید ۳۵۹ سکه طلا پس میدادند. مردم حس کردند این روش کمی نامردی به نظر میرسد اما خیلی زود فهمیدند همینی که هست. این روش بود و بود تا روشی دیگر برای پولدارشدن ابداع شد که البته غیرقانونی بود. به این شکل که شما یک شیء ترجیحا بلااستفاده، مثلا یک سکه آلومینیومی یا یک گوشتکوب طلاکوب را چندصد برابر قیمت واقعیاش میخریدید و به دو نفر میفروختید و اگر آن دو نفر به دو نفر دیگر میفروختند، شما سود میبردید، آن دو نفر هم به دو نفر دیگر میفروختند که دیگر شما خیلی پولدار میشدید؛ البته همانطور که گفته شد، این روش غیرقانونی بود و بهطور پنهانی صورت میگرفت و ایدئولوژی مدیرانش این بود که این همه کار غیرقانونی وجود دارد این هم رویش! ناگفته پیداست که پنهانیبودن این کار، کار را سخت میکرد. آمدند و نشستند و یک راهی پیدا کردند که قانونی هم باشد. شما یک کالایی را میخرید، مثلا دو جعبه آبلیمو، آن را در پشت ماشینتان یا موتورتان میگذارید (یا در دستتان میگیرید) و دوره میافتید بین فامیلها که «آی آبلیموی فرد اعلی دارم، از من بخرید، مغازه دیگر چیست! از خودم بخرید!» توصیه نگارنده برای آنکه از این افراد آبلیمو و بقیه چیزها را نخرید، آن است که اگر دیدید کسی پس از مدتها به شما پیام داد، بیدرنگ بلاکش کنید، او حتما نیت شوم دارد و اگر در مهمانیها از اهداف والا یا درآمد کمتان گفتند از جایتان بلند شوید به همه ناسزا بگویید! میدانم روش بیادبانهای است اما طبق پژوهشهای بهعملآمده، فقط این راه جواب میدهد.
راههای دیگری هم برای پولدارشدن وجود دارد؛ مثلا آنکه شما بدون پشیزی، پولدار شوید اما در این مقال نمیگنجد؛ البته صادقانه بخواهم بگویم در این مقال میگنجد اما با گفتنش شاید اصلا نوشتهام چاپ نشود!
مرتضی رویتوند
روزنامه وقایع اتفاقیه