معلمها بسیار آدمهای خوبی هستند در واقع آنها هستند که به ما علم و دانش میآموزند. اگر کودکان را درختهای باغ زندگی بدانیم، معلمها باغبانانی مهربان هستند که تلاش میکنند در کنار خانودهها به کودکان کمک کنند تا به شکوفایی برسند. اینها را گفتم تا اعلام کنم نگارنده زاویهای با معلمها ندارد و به جایگاه والای آنها واقف است. اما خوب که نگاه کنیم کار معلمها بیعیب هم نیست؛ از معلمهای ریاضی که بگذریم که ما آخرش فایده دانستن ک.م.م و ب.م.م را نفهمیدیم و یا معلمهای انگلیسی که آن همه زبان خواندیم و آخرش نتوانستیم چند جمله انگلیسی صحبت کنیم، میرسیم به معلمهای ادبیات فارسی. کاری نداریم که شعر حفظکردن با آن همه مشقت به چه کار میآمد اما وجدانی معنیکردن و تفسیرکردن بعضی شعرها ظلم در حق ما بود. در ما نهادینه شد که این مِی آن مِی نبود و این یار آن یار نبود؛ پذیرفتیم و هنوز هم اعتراضی نداریم. اما ظلمی که در مورد مصرع شعری که در ادامه خواهم گفت بر ما رفت را هرگز فراموش نمیکنیم. این مصرع را حتما شنیدهاید: «مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک» احتمالا همه معلمهای ادبیات فارسی ترجمه کردهاند که این مصرع از زبان یک انسان است که میگوید من برای آن بالا مالاها هستم و از زمین خاکی نیستم. اما زمان نشان داد این یک دروغ تاریخی بوده است! انسان کجا بود؟! منظور از مرغ در این شعر همین مرغ خودمان است! بله همین مرغ خوراکی خودمان که بر سر سفرههایمان هست! در واقع بود! چرا، یک زمانی مرغ برای همین خاک بود و در دسترس، اما دیگر نیست و جایگاهش بسیار والا گشته است! در این مصرع همین بزرگوار (مرغ عزیز) به روشنی اعلام کرده است که دستنیافتنی است و به این زمین خاکی تعلقی ندارد و جایگاهش ملکوت است. این بیت به ما میگوید اگر مرغ میخواهیم ربطی به این دنیا ندارد و خودمان را هم بکشیم به آن نمیرسیم و باید آدم خوبی باشیم و از زندگی چشمپوشی کنیم که شاید و فقط شاید در آن دنیا چشممان جمال مرغ را ببیند! با این تعریف حق میدهیم به مسئولان که در پی این مصرع، قیمت مرغ را گران و گرانتر کنند تا ما هم با گوشت و پوست و استخوانمان به مفهوم این مصرع پی ببریم و هم جای توجه به ظاهر و مسائل دنیوی به انسانیت فکر کنیم و در صف طولانی مرغ عمر بگذرانیم!
روزنامه ولایت – خرداد ۱۴۰۰