در زمانهایی دور کشوری بود به نام «شادمانی» که از نعمتهای خدا چیزی کم نداشت. کشوری وسیع و ثروتمند با مردمانی مهربان. اما آن کشور به ناگاه دچار بداقبالی شد. بزرگان کشور دور هم جمع شدند و فکر کردند نام این کشور کمی طولانی است. برای همین تصمیم گرفتند «شین» را از اول نام این کشور بردارند تا نامش کوتاهتر شود اما این مهم که بیدلیل نمیشد، برای همین قسمتی از این کشور را به کشوری دوست، هدیه دادند. کشور کوچکتر شد اما در عوض نامش شده بود «ادمانی» که هارمونی مناسبتری داشت. چند سال که گذشت کشور دوست دیگری اعتراض کرد که «پس من چه؟!» بزرگان کشور «آدمانی» دیدند که این کشور دوست، راست میگوید برای همین قسمتی دیگر از کشور را به آنها هدیه دادند و طبیعتا حرف دیگری از نام کشور حذف شد. کشور شد «دمانی» و حالا چهقدر نامش جذابتر شده بود. همه راضی بودند و خرسند. تا آنکه کشور دوست دیگری برای آنکه از قافله این حاتمبخشی عقب نماند به رهبران دمانی پیشنهاد داد که من کاری میکنم که در کشور شما گوزنها پرواز کنند! قبول کنید از این پیشنهاد جذاب نمیشد گذشت پس کشور دمانی بخشی از کشور را در ازای پرواز گوزنها بخشیدند و کشور هم شد «مانی». این کشور مانی دوست زیادی نداشت اما همانها هم بسیار پیگیر بودند. یکی دیگر از همان دوستان، سر ماجرایی که هرگز کموکیفش مشخص نشد نگاهی چپچپ به رهبران مانی انداخت که قسمتی از کشور را به ما هدیه میدهید یا… و قبل از اینکه آن یا گفته شود بخشی از کشور مانی تقدیم آن کشورِ دوست شده بود. حالا نام کشور شده بود «آنی» و چهقدر این نام جذاب و شیک بود. اما این پایان ماجرا نبود چرا که یکی از رهبران کشور آنی، بخشی از کشور را به عنوان هدیه تولد رهبر یکی از کشورهای دوست، به آن کشور هدیه داد. نام کشور شد «نی» و این زیباترین نام کشور بود اما فقط چند روز! چرا که بخش دیگری از کشور بیآنکه کسی دلیلش را بداند به کشور دوست دیگری هدیه داده شد. بر اساس آخرین اطلاعات و تا زمان نوشتهشدن این سطور، از آن کشور وسیع گذشته بخش کوچکی مانده است و نام آن کشور شده است «ی»! و البته هنوز در آن کشور گوزنها پرواز نمیکنند!
روزنامه ولایت