سرزمین واژه های مرتضی رویتوند

ماجرای یک مزاحمت شاد

چند شب پیش در همسایگی ما یک عروسی پرسروصدا برپا بود. اولش پرسروصدا نبود و اصلا صدایی در کار نبود و ما از عروسی خبر نداشتیم تا آنکه در موقع خواب ناگهان صدایی مهیب به گوش رسید؛ صدایی با ریتم شش‌و‌هشت. مراسم عروسی شروع شد و من که دیگر نمی‌توانستم به خواب بروم، با دقت به صدای مراسم عروسی گوش کردم. شاید مراسم عروسی، مراسمی ساده به نظر بیاید اما درواقع یک مراسم عروسی فراتر از یک مراسم بلکه یک ماجرای فرهنگی چندلایه است. به گمان نگارنده، خواننده و «او که برق‌ها را روشن‌خاموش می‌کند» (معادل فارسی دی‌جِی) بسیار نقش بسزایی در فرهنگ‌سازی و بالابردن سطح سواد جامعه دارند؛ به‌راستی اینان زحمتکشان فرهنگ و دانش هستند. صدایی به گوش می‌رسد، «شاباش‌شاباش»؛ همین ترکیب باعث می‌شود ما به لغتنامه مراجعه کنیم و طبیعتا باعث افزایش سواد و فرهنگ ما می‌شود.
«عروس داماد را…» این جمله به این معنی‌ است که باید عروس داماد را مورد توجه قرار دهد، ناگفته پیداست که چقدر همین پند در استحکام عاطفی خانواده نقش دارد. «کسی از روی سه‌راهی رد نشود!» شاید در ظاهر، این جمله یک هشدار معمولی باشد اما در باطن، درس زندگی به آدم می‌د‌هد؛ فحوای کلام آن است که هر کسی در مسیر موفقیت خویش قدم بردارد و از میان سه‌راه، یک راه را انتخاب کند. «این فوق‌العاده است، زندگی با تو شاعرانه است» این جمله‌ها را بارها‌و‌بارها باید خواند و از بر کرد، در قسمت اول خواننده به اهمیت این موضوع اشاره می‌کند که پیوند زناشویی چه اهمیتی دارد و همسران را به مقامات بالا می‌رساند، در بخش دوم هم بسیار هنرمندانه و با زبانی غیرمستقیم و اثرگذار به اهمیت شاعران در فرهنگ جامعه اشاره می‌کند. «یک دو سه حالا…» این نکته هم بدیهی ا‌ست که خواننده برای همه سنین برنامه دارد و در تلاش است که اعداد را به خردسالان آموزش دهد. «او که برق‌ها را روشن‌خاموش می‌کند» برق‌ها را روشن‌خاموش می‌کند، او درصدد است اهمیت روشنایی و لزوم صرفه‌جویی در مصرف برق را گوشزد کند. «جان مادرت ریتمش را کم کن خوابم می‌آید» این زمزمه نگارنده است که خواب بر او مستولی گشته اما خواننده به‌شدت به رسالت فرهنگ‌‌سازی‌اش عشق می‌ورزد. «به افتخار شاه‌داماد…» این جمله، ما را به این سمت سوق می‌دهد که دامادها باعث افتخار ما هستند. «ماه‌داماد» هم ترکیبی‌ است عجیب، تصور یک ماه با کت و شلواری بر تن نمی‌تواند چندان جالب به نظر بیاید اما خواننده اصرار دارد قوه تخیل ما را تقویت کند.
در ادامه، خواننده عروس و داماد را به چندین گل مختلف تشبیه می‌کند؛ او تلاش دارد زیست‌شناسی را هم به مخاطبان خود بیاموزد. «جان مادرت بگذار بخوابم!» این هم جمله نگارنده است در خلوت تنهایی خودش. «بیا وسط…» خواننده به مشارکت همه و اصل دموکراسی اعتقادی راسخ دارد. «ای قشنگ‌تر از پریا…» (نگارنده با صدایی بلند می‌گوید ‌ای بچه‌های محل! جان مادرتان او را ندزدید، بگذارید من بخوابم)
خدای من! خواننده می‌خواهد بندری بخواند! (نجوای غمناک نگارنده)
یادم نمی‌آید کی به خواب رفتم اما به گمانم تا صبح خواننده به فرهنگ‌سازی پرداخته است.

مرتضی رویتوند
روزنامه وقایع اتفاقیه

گزیده ای از نوشته ها

پیامکی که سرنوشت را تغییر نداد…!

نیما و مریم بسیار همدیگر را دوست داشتند و قرار ازدواج گذشته بودند. آن دو بسیار با هم تفاهم داشتند و خوشبختی بین آن‌ها جاری

دستان پینه‌بسته، شهر بی‌رحم

اوستا حمید، علی آقا، مشدی نعمت، حامد کاشی‌کار، رحمان و چندین نفر دیگر در دور میدان ایستاده‌اند و منتظر. یکی استاد بنایی است و یکی