چند روز پیش که به خانه برمیگشتم در مقابل خانه آقا حشمت را دیدم که با آقای معینی (همسایه روبروی خانه ما) در حال جر و بحث بود: «نه آقاجان! اشتباه میکنید! این طرز فکر شما اشتباه است!» آقای معینی هم زیرلب گفت: «آخر آقا حشمت مردم وقتشان گرفته میشود». آقا حشمت که مرا دید به من نگاهی کرد و گفت: «شما بگویید این وام خودرو خیلی خوب بود».
من با تعجب گفتم: «ولی آقا حشمت وامی ندادند که! فقط حرفش بود» آقا حشمت سرش را به علامت تاسف تکان داد و گفت: «من واقعا برای شما جوانها متاسفم! چرا اینقدر سادهاید. کمی عمیق باشید. اینقدر سرتان در این گوشیهایتان هست پس به چه درد میخورد؟»! لحظهای مکث کرد و ادامه داد: «بگذارید روشنتان کنم! این فراخوانِ وام بسیار برای جامعه مفید بود. حالا وام ندادند که نداند اصلا مهم نیست. مهم این است که مردم شاد باشند و امیدوار. شما که نمیدانید همین وام امیدواری را در جامعه گسترش داد. من با چشمان خودم دیدم که چهقدر آدمها با دیدن این فراخوان شاد شدند» با اعتراض گفتم: «ولی آقا حشمت…» نگذاشت حرفم را بزنم و با صدای بلندتری گفت: «باز که چونه میزنید! در جامعه، ما نیاز به روحیه و امید داریم. حتی اگر این امید فقط چندروزی باشد!» کمی سکوت کرد و ادامه داد: «از این گذشته کلی اوقات فراغت مردم را این طرح پر کرد! جوانان بروند معتاد شوند خوب است؟! خب با این طرح اوقات فراغتشان پر شد و تازه توانستند در صفهای طولانی دوستان جدید پیدا کنند»
دستش را در جیب پالتویش کرد و تکهای روزنامه درآورد. « شما این فراخوان رو ببینید. بدون این فراخوان اصلا این روزنامه فروش نمیرفت. قبول کنید که فراخوانهای اینچنین اقتصاد روزنامهها را بهبود میبخشد. به نظرم جامعه هر چند ماهی نیاز به این فراخوانها دارد؛ مثلا فراخوان وام تهیه خانه، فراخوان وام خرید ماشینِ لباسشویی و یا فراخوان وام خرید زردچوبه!» لبخند ما را که دید چهرهای جدیتر به خودش گرفت و گفت: «سن شما برای درک این مسائل کم است. اما باید بدانید که این فراخوانها باعث توسعه فرهنگی و اقتصادی کشور میشود».
این را گفت و بیخداحافظی رفت…
مرتضی رویتوند
روزنامه مردمسالاری