سرزمین واژه های مرتضی رویتوند

همه ما داناها

ما مردم دانایی هستیم؛ تقریبا همه‌چیز را می‌دانیم، درست‌تر آن است که بگویم ما همه مشکلات و مسائل کشور را می‌دانیم. ما در برخی موارد حتی از مسئولان و مدیران کشور هم مشکلات را بیشتر می‌دانیم. هر کدام از ما یک دایره‌المعارف مشکل هستیم. مثلا ما می‌دانیم که نرخ ارز نه به صورت باینری یا تصاعدی بلکه به صورت «عشقی» رو به افزایش است و هر وقت عشقش بکشد افزایش پیدا می‌کند. ما می‌دانیم در کشور ما بیکاری غوغا می‌کند و بی‌توجه به این درصدهای اعلام‌شده از سوی مسئولان، ما به چشم می‌بینیم اطراف ما پر از بیکار است. ما می‌دانیم که کشور ما با وجود همه ادعاها و تلاش‌ها به‌شدت و به‌شدت به نفت وابسته است. ما می‌دانیم در زمینه صادرات ضعیف هستیم؛ مثلا زعفران را فله‌ای می‌برند و با بسته‌بندی شیک به خودمان می‌فروشند، ناگفته پیداست ما بسته‌بندی‌شیک‌کردن بلد نیستیم. ما می‌دانیم در کشور ما دکل نفتی به راحتی گم می‌شود. ما می‌دانیم تا رویمان را برمی‌گردانیم یک اختلاس اتفاق افتاده است. ما می‌دانیم مدیران ما رفتنی نیستند؛ ما می‌دانیم کل دنیا هم به هم بریزد هیچ کدام از مدیران ما استعفابده نیستند. ما می‌دانیم نظام بانکداری ما به مشتریان رحم نمی‌کند. ما می‌دانیم صداوسیمای ما به جز چند برنامه مقطعی، چندان برنامه جذابی ندارد. ما می‌دانیم تلویزیون پر شده است از «ستاره فلان‌عدد مربع». ما می‌دانیم خودروهای داخلی اصلا استاندارد نیستند و جاده‌ها هم همین‌طور، اما مسئولان ما تقصیر همه تصادفات را به گردن «خواب‌آلودگی راننده» می‌اندازند. ما می‌دانیم زندگی مردم هیچ اهمیتی برای خودروسازان ندارد. ما می‌دانیم ریزگردها در جنوب کشور جولان می‌دهند و زور ریزگردها از تلاش و عزم مسئولان برای برطرف کردن این معضل بسیار بسیار بیشتر است. ما می‌دانیم مسئولان ما هیچ دغدغه‌ای ندارند و هیچ مشکلی در جامعه نمی‌بینند جز آنکه تلگرام را فیلتر کنند. ما می‌دانیم که هشتاد‌و سه‌درصد مسئولان کشور در حال تایید و تکذیب و تفسیر خبر «فیلترکردن تلگرام» هستند…
باری، ما همین‌قدر پراکنده همه مشکلات جامعه را می‌دانیم. البته بگویم برای دانستن مشکلات خیلی هم زحمت نمی‌کشیم. شما یک تکه‌سنگ بردارید، چشمان خود را ببندید، سه دور، دور خودتان بچرخد و تکه‌سنگ را به آرامی در حد چندمتر پرتاب کنید، آن‌گاه چشمان خود را باز کنید و به محل سقوط سنگ نگاه کنید، بله، آنجا یک مشکل، یک معضل و در بهترین حالت یک مسئله، به شما لبخند می‌زند. دانستن مشکلات در کشور ما به همین سادگی‌ست و ما هم آدم‌های باهوشی هستیم. در بیشتر این مشکلات ما مردم معمولی، نقشی نداریم و مسئولان باید پاسخگو باشند و ما نقشی جز شکیبایی نداریم، اما نگارنده یک سوال اساسی دارد:
دقیقا چرا ما در طبیعت زباله می‌ریزیم؟ کدام‌یک از مشکلات ما به طبیعت ربط دارد؟
چرا شده‌ایم دشمن طبیعت؟ یعنی اعتراض خود را نسبت به شرایط اقتصادی باید به گوش طبیعت برسانیم؟ آیا طبیعت در قیمت ارز نقشی دارد؟ تخم‌مرغ گران می‌شود تقصیر درخت‌های چنار است؟ بزرگواران اختلاس می‌کنند به ساحل دریای خزر ربط دارد؟ شهرهای ما آلوده است باید روی درخت‌ها یادگاری بنویسیم؟
به هر کجای ایران که سفر کنیم در هر مکان مسطحی که بشود چند نفر دور هم بنشینند، مقدار زیادی زباله دیده می‌شود. به نقش مهم و مسئولیت‌های مدیران کشور کاری نداریم -که البته نقدهای بسیار زیادی به آنها وارد است- اما واقعا انتظار داریم وقتی ما به سفر می‌رویم زباله‌های ما را فلان نماینده مجلس جمع کند؟ واقعا ریختن زباله در زباله‌دان کار سختی است که انتظار داریم جمع‌کردن زباله‌های ما در قالب یک لایحه تقدیم مجلس شود؟
خلاصه آن‌که باید قبول کنیم طبیعت مهربان‌ترین نعمت خداست؛ از الست به بعد طبیعت به ما بخشیده است و بخشیده است و تنها چشم‌داشتش احترام بوده است. ما هم در بسیاری مواقع به طبیعت احترام نمی‌گذاریم.
طبیعت بی‌‌آنکه به فکر پست و مقام باشد، بی‌آنکه به فکر انتخابات پیش‌رو باشد، بی‌آنکه بخواهد دنبال رانت باشد، با ما مهربان است. بیایید قدر این مهربان‌ترین مهربان را بدانیم؛ باور کنید همه مسئولان می‌آیند و می‌روند، اما تنها طبیعت مهربان برای ما باقی می‌ماند…

مرتضی رویتوند
روزنامه پیام آشنا

گزیده ای از نوشته ها

پیامکی که سرنوشت را تغییر نداد…!

نیما و مریم بسیار همدیگر را دوست داشتند و قرار ازدواج گذشته بودند. آن دو بسیار با هم تفاهم داشتند و خوشبختی بین آن‌ها جاری

دستان پینه‌بسته، شهر بی‌رحم

اوستا حمید، علی آقا، مشدی نعمت، حامد کاشی‌کار، رحمان و چندین نفر دیگر در دور میدان ایستاده‌اند و منتظر. یکی استاد بنایی است و یکی