من مرتضی رویتوند هستم. نویسنده و روزنامهنگار. کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی. سالهاست داستان مینویسم. بیشتر طنز و بیشتر برای روزنامهها. چند فیلم کوتاه هم ساخته ام البته به صورت کاملا تجربی.
چندین جایزه هم در زمینه نویسندگی دارم.
سه کتاب هم تا حالا منتشر کردهام:
بیحوصلگی (داستانک)
صندلی شماره هفتصدوپنجاهوپنج (شعر مینیمال)
زرافهبودن یا زرافهنبودن؟ (یادداشتهای طنز)
هر چه فکر کردم بیشتر از این نمیدانم از خودم چه بگویم. انگار همه من در نوشتههای من است.
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد…
زیر چشمی نگاهش کردم. خودش بود. همان نگاه سرسری، همان لبخند خشکشده و همان موهای آشفته. با دیدنش خوشحال شدم و بیدرنگ گفتم: «آقای معروفی خودتون هستید؟» و او بیآنکه
ماجرای یک مزاحمت شاد
چند شب پیش در همسایگی ما یک عروسی پرسروصدا برپا بود. اولش پرسروصدا نبود و اصلا صدایی در کار نبود و ما از عروسی خبر نداشتیم تا آنکه در موقع
قصه رای اعتماد میرانوس
قرنها پیش در روم باستان مجلس سنا وظیفه داشت هر چهار سال چند وزیر را برای اداره کشور انتخاب کند. روش کار به این صورت بود که وزیر مربوطه را
پولدارشدن بدون داشتن پول
از گذشتههای دور بین پول و تجارت و البته درآمدزایی، ارتباطی تنگانگ وجود داشته است. اینکه پول چگونه اختراع شد و ارتباطش با تجارت چه بوده، تاریخچهای طولانی دارد. شما
همه معلمهای عجیب من
معلمها فرشتههای زمینی هستند؛ آنقدر مقامشان والاست که اصلا نمیشود آن را بیان کرد. معلمها هستند که آینده هر جامعهای را میسازند. قرار نیست در این یادداشت از خوبیها و
عجیب ولی واقعی
ما یک همسایه داریم. حتما میگویید داشته باشید. بله، میدانم شما هم همسایه دارید اما این همسایه ما بسیار عجیب است؛ البته از اولِ اول عجیب نبود، تازگیها عجیب شده