من مرتضی رویتوند هستم. نویسنده و روزنامهنگار. کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی. سالهاست داستان مینویسم. بیشتر طنز و بیشتر برای روزنامهها. چند فیلم کوتاه هم ساخته ام البته به صورت کاملا تجربی.
چندین جایزه هم در زمینه نویسندگی دارم.
سه کتاب هم تا حالا منتشر کردهام:
بیحوصلگی (داستانک)
صندلی شماره هفتصدوپنجاهوپنج (شعر مینیمال)
زرافهبودن یا زرافهنبودن؟ (یادداشتهای طنز)
هر چه فکر کردم بیشتر از این نمیدانم از خودم چه بگویم. انگار همه من در نوشتههای من است.
نامه سرگشادهای از ژان والژان
زمانی که من شهردار بودم مرا که میشناسید. همان «ژان والژان» معروف. تعریف از خود نباشد، همان که کوزت را از دست تناردیه ها نجات داد. درست است که یک
ماجراهای کاندیدا شدن آقای قول
آیا میدانید اولِ اول قول و غول یک واژه بود؟ آیا میدانید اولِ اول اصلا ما غول نداشتیم؟ آیا میدانید اولِ اول واژه قول اختراع شد، بعد غول؟سالها پیش، شاید
نامهای سرگشاده به معشوقها
سلام معشوق جان؛ امیدوارم حالتان خوب باشد. اگر از احوالات ما خواسته باشید، ملالی نیست جز دوری شما؛ البته که شما نیک میدانید، دوری جزء لاینفک زندگی ماست. گویی ما
ما که بلد نیستیم با تو بجنگیم، خودت نیا
ما آدمهای عجیبی هستیم. اگر عجیب هم نباشیم منحصر به فرد هستیم. بیایید گذشته را مرور کنیم؛ بعد از گل خداداد عزیزی به استرالیا ما خوشحالی خاصی نداشتهایم به غیر
آینه فولادی… آینه فولادی…
یکمبچه که بودیم هنگام دعوا، به هم ناسزاهایی میگفتیم که شاید در ظاهر برای نشان دادن نفرت خود از طرف مقابل بود؛ اما با نگاهی عمیق به آنها میتوان پی
شهری زیبا با انتخابات!
دیروز که از سرکار برمیگشتم آقا حشمت را در مقابل خانه دیدم. بعد از سلام و احوالپرسی لب به شکایت گشود که ماشین لباسشوییاش دیگر روشن نمیشود و از من