من مرتضی رویتوند هستم. نویسنده و روزنامهنگار. کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی. سالهاست داستان مینویسم. بیشتر طنز و بیشتر برای روزنامهها. چند فیلم کوتاه هم ساخته ام البته به صورت کاملا تجربی.
چندین جایزه هم در زمینه نویسندگی دارم.
سه کتاب هم تا حالا منتشر کردهام:
بیحوصلگی (داستانک)
صندلی شماره هفتصدوپنجاهوپنج (شعر مینیمال)
زرافهبودن یا زرافهنبودن؟ (یادداشتهای طنز)
هر چه فکر کردم بیشتر از این نمیدانم از خودم چه بگویم. انگار همه من در نوشتههای من است.
گوزنی که دوست داشت آدم شود!
یک روز گوزن مهربانی به کارگاه آدمسازی رفت؛ در همان روزهای آفرینش انسان، همان روزهایی که گِل انسان در حال ساختهشدن بود در همان روزهایی که تبلیغات گستردهای صورت گرفته
یک اعتراض هویجوری!
چند روز پیش قیمت هویج به طرز عجیبی افزایش یافت و به گمانم کسی اعتراض نکرد؛ شاید این بیتوجهی به هویج به خاطر رنگ هویج است که کسی جدیاش نمیگیرد.
اولا… دوما… سوما…
آقا هاشم یک شهروند معمولی بود؛ از همینهایی که صبح تا شب در پی یک لقمه نان حلال میدوند. آقا هاشم یک دوست خارجنشین داشت به نام بهروز. آقا هاشم
موفقیت وجود ندارد!
آقای همتی همسایه دیوار به دیوار ما است و سالهاست تنها زندگی می کند. این آقای همتی روحیه انتقادی دارد و تقریبا به همه آدمها و سبک زندگیها انتقاد دارد.
موفقیت وجود ندارد!
آقای همتی همسایه دیوار به دیوار ما است و سالهاست تنها زندگی می کند. این آقای همتی روحیه انتقادی دارد و تقریبا به همه آدمها و سبک زندگیها انتقاد دارد.
باور کنید سهم پرنده قفس نیست!
پرندهای در خانهاش در قفس بود و آوازی محزون میخواند. نه اینکه آن پرنده از اول در قفس بوده باشد، نه؛ اتفاقا پرنده آزادی بود و هر روز برای کمی