من مرتضی رویتوند هستم. نویسنده و روزنامهنگار. کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی. سالهاست داستان مینویسم. بیشتر طنز و بیشتر برای روزنامهها. چند فیلم کوتاه هم ساخته ام البته به صورت کاملا تجربی.
چندین جایزه هم در زمینه نویسندگی دارم.
سه کتاب هم تا حالا منتشر کردهام:
بیحوصلگی (داستانک)
صندلی شماره هفتصدوپنجاهوپنج (شعر مینیمال)
زرافهبودن یا زرافهنبودن؟ (یادداشتهای طنز)
هر چه فکر کردم بیشتر از این نمیدانم از خودم چه بگویم. انگار همه من در نوشتههای من است.
راهنمای پیدا کردن یک شغل خوب
شما پس از آنکه به سن جوانی میرسید طبیعتا دلتان میخواهد یک شغل آبرومند و پردرآمد داشته باشید. یا شما پارتی دارید یا ندارید. اگر دارید که هیچ، بلافاصله سر
خداحافظ ای سخنران
در هر کشور رییسجمهور نقش مهمی دارد، یعنی این جایگاه میتواند یک کشور را از فرش به عرش برساند و اگر مردم بدشانس باشند حتما این قدرت را دارد که
در سفر هم نمیشود دیگران را شناخت
در یک مهمانی با شایان آشنا شدم. پسر بدی نبود، ظاهری موجه داشت. در همان برخورد اول پیشنهاد داد که در یک بیزینس بزرگ شریکش شوم. پیشنهادش وسوسهانگیز بود اما
انتخابات در مدرسه ما
در مدرسه ما “مبصر بودن” یک آرزو بود؛ چرا که مبصری امتیازات زیادی به همراه داشت. شما وقتی مبصر میشدی میتوانستی دیر به مدرسه بیایی، به دیگران زور بگویی و
قضاوت مسئولان بیکفایت ممنوع!
این خارجیها خیلی زرنگ هستند؛ هر چیز خوب ما را به خودشان نسبت میدهند. از به نام زدن کشفیات و شهرهای مختلف ما تا تصاحبکردن نام و نشان بزرگان عرصه
بازی مافیا و مردم
پیشنوشت: این یادداشت بر اساس بازی مافیا نوشته شده است. همه ماجراهای این داستان در کشوری خیالی به نام “هیچلووِنی” اتفاق افتاده است. روز اول: مافیا بدون نشاندادن هویتشان نشستهاند