من مرتضی رویتوند هستم. نویسنده و روزنامهنگار. کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی. سالهاست داستان مینویسم. بیشتر طنز و بیشتر برای روزنامهها. چند فیلم کوتاه هم ساخته ام البته به صورت کاملا تجربی.
چندین جایزه هم در زمینه نویسندگی دارم.
سه کتاب هم تا حالا منتشر کردهام:
بیحوصلگی (داستانک)
صندلی شماره هفتصدوپنجاهوپنج (شعر مینیمال)
زرافهبودن یا زرافهنبودن؟ (یادداشتهای طنز)
هر چه فکر کردم بیشتر از این نمیدانم از خودم چه بگویم. انگار همه من در نوشتههای من است.
همه ما عسگر هستیم!
ما یک همسایه داریم که آدم جالبی است، او تقریبا در مورد بسیاری از موضوعاتِ جامعه نظر میدهد. از حق که نگذریم گاهی حرفهای خوبی میزند. دیروز که میخواستم سر
خارجیِ خارجیِ خارجی!
ما یک همسایه داریم به نام کتیخانم؛ این کتیخانم همسایه خوبی است، اما خیلی خارجیست. یعنی خارج را بسیار دوست دارد. خودش آبا اجدادی ایرانی است، البته به گفته خودش
چگونه یک روزنامه منتشر کنیم
برای داشتن یک روزنامه که هم جنبه فرهنگی دارد، هم کلاس دارد و اگر زرنگ باشید پول هم دارد، باید بروید یک مجوز بگیرید. خب، به شما مجوز نمیدهند و
سیاستورزی قدیمی یا امروزی؟
در یک شب سرد پاییزی سیاستمداری قدیمی به خواب سیاستمداری امروزی رفت و از او تقاضای مناظره کرد. سیاستمدار امروزی در حالی که پتو را روی سرش میکشید گفت: «تو
آداب کافهرفتن
بعید میدانم بشود کافه را فرزند خلف همان قهوهخانه خودمان بدانیم. کافه از یک جایی به فرهنگ ما اضافه شد و هر روز به شیوهای جدید رخ مینماید. از ظاهر
وزیرالرعایا
من وزیرالرعایا هستم. از نام من تعجب نکنید؛ چرا که من متعلق به حدودا صد سال پیش هستم. در واقع این روح من است که با شما صحبت میکند. این