من مرتضی رویتوند هستم. نویسنده و روزنامهنگار. کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی. سالهاست داستان مینویسم. بیشتر طنز و بیشتر برای روزنامهها. چند فیلم کوتاه هم ساخته ام البته به صورت کاملا تجربی.
چندین جایزه هم در زمینه نویسندگی دارم.
سه کتاب هم تا حالا منتشر کردهام:
بیحوصلگی (داستانک)
صندلی شماره هفتصدوپنجاهوپنج (شعر مینیمال)
زرافهبودن یا زرافهنبودن؟ (یادداشتهای طنز)
هر چه فکر کردم بیشتر از این نمیدانم از خودم چه بگویم. انگار همه من در نوشتههای من است.
خبرگزاری درختها
پیشنوشت: این ماجرا در کشوری بسیار دور اتفاق افتاده است و اگر شما به یاد موضوعی افتادید صرفا یک اتفاق است! در زمانهایی دور در باغی سرسبز تعداد زیادی درخت
ماجرای آقا رامین و عشقش
آقا رامین جوان برازندهای بود؛ تحصیلکرده، مهربان و با چهرهای که اِی بگینگی بد نبود. یک روز آقارامین به یک مهمانی دعوت شد. آقا رامین از دوستش حمیدآقا لباسی فاخر
این خانه قشنگ است ولی خانه ما نیست
در یونان باستان، خبری منتشر شد مبنی بر اینکه قرار است تعدادی از خبرنگاران آتن یک خانه بسازند. در بین مردم شهر شایعاتی پیچید که شاید این خانه مثلا خانه
ماجرای یک غول بیکفایت
در غولستان یا سرزمین غولها همه غولها با خوبی و خوشی کنار یکدیگر زندگی میکردند. هر غول به پیشهای مشغول بود. یکی کوه جابهجا میکرد؛ یکی بیابان را جارو میکرد؛
شمالغربی یا جنوبشرقی؛ مسئله این است!
سالها پیش در کشوری که هیچوقت نخواست نامش فاش شود، مردمانش با خودشان فکر کردند که نمیشود همه کارهای جاری کشور را خودشان انجام دهند؛ پس بر آن شدند نمایندگانی
وقتی زندگی زیبا میشود
یک روز صبح با صدای گوینده رادیو که میگفت: «صبح زیبای شما بخیر ای هموطن» از خواب برخاستم. چند متن انگیزشی هم در اینستاگرام خواندم با مفهوم «زندگی زیباست». همینها